اینطور نیست که همیشه روزهای خوش سال و سالگرد داشته باشند، تاریخ را که ورق بزنی میبینی دیکتاتورها هم اهل سالگرد گرفتن بودهاند و این است که روبهروی روزهای خوش، روزهای تیرهای هم در تاریخ ایستادهاند که گاه باعث و بانی ایجادشان برایش سالگرد و جشن هم گرفته است. این است که مشهدیها هر سال در میدان مجسمه شهر (شهدا) شاهد برگزاری جشن کشف حجاب بودند. معمولاً در این روز، گروهی از زنان با لباس غربی و دستههای گل در میدان جمع میشدند و برنامهای تشریفاتی برای بزرگداشت اقدام رضاخان برگزار میشد. 17 دی 1356، روز سردی مثل همه روزهای زمستانی بود. اتفاق خاصی هم قرار نبود بیفتد. یک دور هم جمع شدن در میدان مجسمه بود و اهدای گل و والسلام. هیچکس تصورش را نمیکرد زنان محجبه مشهد، برای امروزشان برنامهای داشته باشند. برنامهای که همه حساب و کتابهایشان را بههم ریخت و شد نخستین راهپیمایی منسجم و علنی علیه حکومت پهلوی.
نمیخواستیم بیتفاوت باشیم
سال 1356 فعالیتهای مبارزاتی در مشهد وسعت بیشتری به خود گرفته بود. چند روز مانده تا 17دی، سالگرد کشف حجاب، در یکی از شبهای زمستان، عدهای از مبارزان مشهدی در خانه مادر شهید فرودی که به «خانه ننه» مشهور بود، جمع شده بودند. آن شب مهدی فرودی خبری را اعلام کرد. خبری که میگفت بناست عدهای از خانمها مکتبی روز 17دی در حسینیهای جمع شوند و به حالت اعتراض به سمت حرم مطهر رضوی بروند. اعتراضی که یک رأسش خانمهای مکتب اسلامشناسی و مدیرش صدیقه مقدسی بودند. شاگردانی که دورهم جمع شده بودند و درکنار خواندن درس دین، مطالب انقلابی هم برایشان تدریس میشد. هر چند ساواک یکبار مکتبخانه را تعطیل کرده بود اما کارها در خانهها و روضههای خانگی ادامه داشت و خانمها کنار درس و بحث، اعلامیه تکثیر میکردند و آنها را زیر چادرهایشان برده و به در خانهها میرساندند. آنطور که در خاطرات خانم مقدسی آمده، خانمها در کنار توزیع کتاب، اعلامیه و نوار و رفتن به شهرستانها بهعنوان مبلغ کمکم تصمیم گرفتند به صحنه بیایند؛ «به سال56 که نزدیک شده بودیم چون یک مقدار انقلاب فراگیرتر شده بود و تعداد زیادی از جوانها (که یا فرزند آن خانمها بودند یا همسرانشان) به زندان افتاده بودند و مشکلات داشتند، خانمها را فرستادیم خدمت علما و آنجا گفتیم بچههای ما دارند دستگیر میشوند و ما نمیتوانیم بیتفاوت باشیم. اجازه بدهید ما به صحنه بیاییم. تقریباً در طول یک ماه شاید سه چهار بار پیش یک عالم میرفتند که یک مقدار زمینه ذهنی علما را با کارخودمان هماهنگ کنیم. اولین راهپیمایی که انجام دادیم یک راهپیمایی کوچک بود، پیش از 17 دی، جلو مسجد فیل. برنامههای ما ادامه داشت تا رسیدیم به 17 دی 1356».
همه آمدند
بالاخره با هماهنگی گروههای مختلف در مشهد، برنامهریزی برای راهیپمایی زنان انجام شد. محل تجمع حسینیه نخودبریزها بود. روز و زمان راهپیمایی هم که مشخص بود. حالا مانده بود دعوت از خانمهای بیشتری که بیایند و پای کار باشند. خبر برگزاری مراسم بهسرعت میان خانمهای مبارز پخش شد. بعضی از خانمها به سرگروهی فاطمه فکور یحیایی بودند که در دل فعالیتهای مذهبی سنتی مانند روضه خانگی و کارهای خیریه، فعالیتهای سیاسی هم داشتند. در کنار خانمهای مکتبی و خانمهایی که در روضههای خانگی فعالیت میکردند، دختران دانشجو هم بودند. به اسمها که نگاه میکنی دانشآموزان دبیرستانی هم حضور داشتند. خبر برگزاری مراسم دهان به دهان میان جمعی از خانمهای مذهبی و انقلابی شهر پیچید. زنانی که پیش از این میشود گفت تجربه حضور در راهپیمایی به این وسعت را نداشتند و این است که خبرها خیلی سری و بدون جزئیات پخش میشد. معصومه صفاریان، یکی از شرکتکنندگان درباره خبررسانی این راهپیمایی گفته است: «آن زمان وقتی یک جایی میخواست یک فراخوانی باشد، توی قوطی دوا و اینطور چیزها خودمان آدرس مینوشتیم و میگذاشتیم. من شما را میشناختم و این قوطی را میدادم به شما، شما میدانستید خبری هست، بعد این را باز میکردید، میدیدید فلانجا سخنرانی است. برای 17 دی هم گفته بودند آقایی از قم آمده میخواهد صحبت کند. همین که یکی میفهمید، به همه میگفت و خبر دهان به دهان میگشت». ظاهراً افراد برای شرکت در راهپیمایی انتخاب شده بودند. نسرین بارکهن در این باره گفته است: «آدمهایی که انتخاب شده بودند قطعاً بهشان اطمینان داشتند. اگر به آنها نگفتند، به این خاطر نبود که اطمینان نداشتند یا افراد عادی بودند که گفتند بیایید روضه و پس از روضه بیایید راهپیمایی. نه! همه آدمهای انقلابی و باانگیزهای بودند و اگر به آنها میگفتند بیایید راهپیمایی 17 دی با شاه مخالفت کنید، همین کار را میکردند که آن موقع کردند. اگر کامل اطلاعرسانی نشد، به این خاطر بود که ماجرا لو نرود».
یک شعار و چند پیام
شب 17 دی، عدهای دور هم جمع شدند تا وسایل فردا را برای راهپیمایی آماده کنند. آن روزها پرچم مهمترین رسانه حرکتهای اعتراضی جمعی بود. قرار نبود شعار واضحی بنویسند. برای همین سعی کردند اصلیترین پیامشان را روی یک پرده با یک جمله بنویسند. شمسی مصطفوی (از شرکتکنندگان) میگوید:«یک پرده آماده کردیم و نوشتیم: «ما خواهان آزادی خواهران در بند هستیم» این واژه در بند هم برای این بود که ابهام داشته باشد... هدفمان این بود که این تجمع، اعتراضی در برابر اجباری شدن بحث بیحجابی باشد... میخواستیم از طریق اعتراض علیه بیحجابی اجباری، علیه نبود آزادی هم اعتراض کنیم. علیه خفقان و دیکتاتوری اعتراض کنیم. در واقع یکجورهایی بهانه یا دستمایهای باشد برای اعتراض به نبود آزادی».
اقدس حسینیان نیز میگوید: «روی پرده نوشته بود ما خواهان آزادی خواهران در بند هستیم. نوعی اعتراض بود به روز 17 دی که آن زمان روز کشف حجاب و مثلاً روزی آزادی زن بود. در واقع وقتی خانمهای محجبه میآیند وسط میدان، این خودش نوعی اعتراض است. من خودم بعداً با آقای فرودی که صحبت کردم، گفتند روزی که آنها حجاب را برداشتند و حرف از آزادی زن زدند، ما میخواستیم آزادی خواهرانمان را با زنان محجبه نشان بدهیم».
برنامهریزیها انجام شد. راهپیمایی که همگی زنان بودند، تعدادی انتظامات آقا هم داشت. قرار شد بعضی از مردها بهطور نامحسوس مراقب باشند. پس از تقسیم کارها نوبت رعایت نکات امنیتی بود. ممکن بود برخی دستگیر شوند. مثلاً اقدس حسینیان که با همسرش جواد شریفیان خانهاش را برای فعالیتهای مخفی مبارزاتی در اختیار مهدی فرودی قرار داده بود، باید بیشتر مراقبت میکرد. شب همه خانه را تخلیه کردند و اسناد و مدارک را بردند.
همه چادری!
صبح روز 17 دی خانمها کمکم جمع شدند. تکیه جایی بود برای جمع شدن خانمها و شروع حرکت. آنها کمکم وارد حسینیه شدند. برخی از خانمها برای اینکه شناخته نشوند، پوشیه زده بودند. خانمها منتظر سخنرانی بودند. بنا بود یکی از خانم های مکتب اسلامشناسی بالا برود و درباره کشف حجاب و ظلمی که رژیم پهلوی در حق زنان کرده بود، صحبت کند، اما برنامه تغییر کرد و پس از مداحی از خانمها خواستند از خیابان خسروی به سمت حرم مطهر حرکت کنند. گرچه زنها خودشان را آماده چنین حرکتی کرده بودند، با این حال آنهایی که تجربه بیشتری داشتند به دیگران میگفتند چه بکنند و چه نه. ممکن بود عدهای دستگیر شوند. تعداد زنان بین 100 تا 200 نفر بود. همه چادری. حرکت این تعداد زن برای اولین بار، موجب جلب توجه مردم شده بود. به همین خاطر کمکم زنهایی از کوچه و خیابان هم به آنها اضافه شدند. حرکت از میدان بیتالمقدس به سمت چهارراه خسروی شروع شده بود. ترس مانع میشد کسی شاعر بدهد و تراکتها بین زنان دست به دست میشد. تعدادی از خانمها با بچههایشان آمده بودند. بالاخره به چهارراه خسروی رسیدند. کسی گمان نمیکرد حرکت تا اینجا ادامه پیدا کند. کمکم ترسها کم شد و خانمها شعار دادن را شروع کردند. پرچم بین زنها دست به دست میشد، جمعیت که به چهارراه نادری رسید شعارها پرشورتر شد. نیروهای شهربانی تازه متوجه ماجرا شده بودند. جمعیت به نقطهای نزدیک میشد که پیش از حرکت، تصورش غیرممکن بود. انگار رؤیایی محقق شده بود. کمکم به میدان مجسمه نزدیک شدند. مأمورها که برای مراسم سالگرد آمده بودند، زنان را دیدند و به سمت آنها حمله کردند. نیروهای انتظامات از زنان خواستند بهسرعت متفرق شوند. هر کسی هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد تا خانمها فرار کنند. در حمله نیروها عدهای با باتوم کتک خوردند. خانمها به داخل خانهها فرار کردند. ساواک در خانهها را یکی یکی میزد تا زنان را پیدا کند. در این روز تعدادی از خانمها دستگیر شدند و یکی دو نفر به خاطر کتکی که خورده بودند بستری شدند. کمی بعد بلوا تمام شده بود، اما زنان کاری کرده بود کارستان.
نظر شما